دخترهای گلم برام دعا کنید
سلام به دخترهای گلم نازنین و نیوشا عزیزای مامان قلب شما مهربون و بدون گناه است برام دعا کنید که همیشه در هر شرایط موفق باشیم عزیزای مامان امروز دو روز است سینه ام درد میکنه فردا نوبت دکتر دارم برام دعا کنید چیزی نباشه
29 بهمن
روز پنجشنبه28 همن بعد از کار در شرکت من و بابا آمدیم خانه با هم رفتیم رفسنجان خانه محسن شهریاری همکار بابا شب هم آنجا خوابیدیم به خاطر اینکه دایی محسن صبح آش درست میکنه خیلی شلوغ بود صبح هم از خواب بیدار شدیم رفتیم بازار رفسنجان برای هر دوتا تون کفش خریدم و لباس خریدم بعد با هم رفتیم آش خوردیم واقعا برای اولین بار با چند نفر هم سن سالهای خودت بازی کردی به هر دوتاتون خوش گذشت
خدایا دوستت دارم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمْ ﻧــﻤــﻴﺪﺍﻧﻢ ﮐُــﺠــﺂ؟ ﮐـِـﮯ؟ ﮐُـــــــــﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯ؟ ﭼـــه ﺷُــﺪ؟ ﮐـــﮧ ﻳﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺩَﺳـﺘــﻢ ﺍُﻓــﺘــﺂﺩ ﻭ ﺣــﺂﺻـِـﻠَــــش ﺗــﻤــﺂﻡ ِ ﺯَﻣــﯿــﻦ ﺧــﻮﺭﺩﻧﻬـﺎﻳﻢ ﺍﺳــﺖ! دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ: ” ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ “ ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ… ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ ! ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ . ” ﺍِﻟﻬـــــﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّــــﯽ ﻣَﻦْ ﻟـــــﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـــ “ ...
نویسنده :
مامانی
11:58
پدر روزت مبارک26 بهمن
دخترهای نازم سلام امروز روز مرد است صبح چون سرکار نباید بریم تا ساعت11 خواب بودیم وقتی بیدار شدیم با هم صبحانه خوردیم و بعد شما عزیزها را بردم حمام عصرهم رفتیم خانه بابا ماشالله دایی صادق و دایی فتح الله و پیام هم آمدند انجا تا ساعت 2 شب هم نشستیم الان که اومدم سر کار خیلی خسته ام راستی برای روز مرد هم برای بابا یه بلوز و شلوار خریدیم روزش مبارک امیدوارم هم سایه بابا ماشالله هم سایه حشمت جان همیشه بالا سر ما باشد
25 بهمن روز ولنتاین
سلام دخترهای گلم صبح مثل همه روزها از خواب بیدار شدیم رفتیم شرکت چون فردا روز مرد هست برای آقایون شرکت یه جشن کوچک گرفتیم روز خوبی بود بعد با سرویس رفتم کنار بابا جون وقتی نشستم توی ماشین بابا برای اولین ولنتاین در زندگی برام کادو فریده بود وای از کاری کرده بود خوشحال شده ام ممنون عزیزم بعد از اون هم رفتیم برای روز پدر برای بابا ماشا الله یه دستگاه فشار سنج خریدیم وقتی هم اومدیم خانه تو برای بابا یه نامه زیبا نوشتی که ارزشش اندازه دنیا دارد شب هم تا ساعت1 بیدار بودیم ...
دفتر خاطرات
دیروز بابا اضافه کار بود هوا هم خیلی سرد بود ولی به عشق تو رفتم از شرکت برات دفتر خاطرات خریدم وتا ساعت 6 حیران بودم وقتی بابا از سر کار اومد گفت چرا توی سرما رفتی الان هم با بابات قهر هستم
خاطرات22 بهمن
سلام دخترهای نازم ما چون کل هفته درگیر درس نازنین و آشپزی هستیم و ساعت کاری تا4 است خسته هستیم ک جمعه کنار هم در حال تمیز کردن هستیم ماشالله نیوشا که فقط بلد هست بریزه نیوشا دختر م خیلی مامان را اذیت میکنی دیشب رفتیم خانه عزیز بابا خیلی به من چسبیدی از وقتی رفتم سر کار بهونه گیر هم شده ای امیدوارم بزرگ بشی خوب بشی تا ساعت 12 شب اونجا بودیم وقتی هم اومدیم ماشالله تو تا ساعت3 شب بیدار بودی الان که سر کار هستم 🤕خیلی خوابم میاد🤒 عکس گرفتن نیوشا از خودش ...