عيد1393
روز92/12/29 من و تو مامان بزرگی و بابايی رفتيم بندر تا سال تحويل کنار دايی ميثم باشم ساعت20:27 دقيقه سال تحويل بود روز 93/01/01 خاله با بچه هاش آمدند که برويم کيش روز93/01/02 به اسکله آفتاب رفتيم و شب به دليل دريا خراب بود در اسکله مانديم و روز بعد رفتيم کيش سه شب در اونجا بوديم هوا خيلی خوب بود تو هم دخترم خيلی بازی کردی آخه همش ميرفتيم بيرون با آقا وحيد و خاله شهلا خيلی زياد دوست شده بودی وقتی از کيش برگشتيم تا روز 14 بندر خانه دايی بوديم زيارت پير چوگان و آبگرم * نيز رفيم شبها همش پارک بوديم تا دختر نازم بازی کنه * روزی رفتيم زيارت گوش درد شده بودی شب تا صبح گريه ک...
نویسنده :
مامانی
7:50