بابا
تق تق تق بر در زد بابا از بیرون آمد رفتم در را باز کردم شادی را پیدا کردم وقتی بابا را دیدم فوری او را بوسیدم بابا آمد نان آورد با لبخندش جان آورد بابا خندید قه قه قه مامان خندید به به به &...
نویسنده :
مامانی
12:36