خوشبختي را كجا ميتوان يافت؟
از خدا پرسيد: «خوشبختي را كجا ميتوان يافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههايت جستجو كن و از من بخواه تا
به تو بدهم.»
با خود فكر كرد و فكر كرد: «اگر خانهاي بزرگ داشتم بيگمان
خوشبخت بودم.» خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم يقيناً خوشبختترين مردم بودم.»
خداوند به او داد. اگر... اگر... و اگر...
اينك همه چيز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسيد: «حالا همه چيز دارم اما باز هم خوشبختي را نيافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را كه هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه كه دوست بداري، بخواه كه ديگران را كمك كني،
بخواه كه هر چه را داري با مردم قسمت كني.»
او دوست داشت و كمك كرد و در كمال تعجب ديد لبخندي را كه بر لبها
مينشيند و نگاههاي سرشار از سپاس به او لذت ميبخشد.
رو به آسمان كرد و گفت: «خدايا خوشبختي اينجاست؛ در نگاه و لبخند ديگران.»
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی