بدون عنوان
سلام دخترکم
وقتی دلم گرفته و حس زندگی ندارم ، وقتی شب میاد و امیدی به فردا ندارم
یاد تو دلم رو آرام میکنه و به من حس زندگی رو میده
وقتی احساس گذر عمر میکنم ، موهای سپید خودم رو در آینه نگاه میکنم ، با خودم میگم که عشق نیمی از عمرم رو گرفت ، اما دنیا خودش میدونه که تو یک زندگی دوباره رو به من دادی
آن نیمی از عمر که گذشت مهم نیست ، مهم نیمه ی دیگر عمرم است که با تو هستم ، و این به اندازه یک عمر زندگی ،برام با ارزش است !
وقتی دلم بهانه میگیره ، کوچکترین غمی را به دل میگیره ، با یک حادثه ناچیز اشک میریزم ، امید به بودن تو است که همه غمها ،ساده از دلم میگذرند !
وقتی تو هستی و یادت همیشه همراه با دلم ، وقتی تو میمانی و بودنت بهانه ای برای زنده بودنم، آنگاه عشق تو هیچگاه تکراری نمیشه ، اگر روزها شبیه هم هست ، عشق تو هر لحظه حس تازه ای را برای من داره!
و این معجزه ی عشق نیست ، این قلب من است که با وجود تو آمیخته شده ، روح توبا جسم من یکی شده و من از تو نفس میگیرم ، با تو تپشهای قلبم تکرار میشود و خون عشق در رگهایم جاری!
دخترکم بزرگ شدی به اندازه ای که
وقتی نشستم و دارم فکر می کنم سریع می یایی و میگی مامانی چرا ناراحتی میگم ناراحت نیستم مامان میگی چرا ناراحتی ببین نمی خندی و حرف نمی زنی
وقتی کار اشتباه میکنی و من بلند داد میزنم میگی مامانی جیغ نزن میگم داری کار بد میکنی میگی خوب دیگه نمی کنم باشه تو هم جیغ نزن راحت باش و من شرمنده از نگاه تو
وقتی لباس می پوشم و تو میگی مامان لباست خیلی قشنگه از کجا گرفتی منم بودم باهات دیدم تو این رو خریدی
وقتی غذا درست می کنم و می یایی میگی مامانی چی درست می کنی بزار منم ببینم
وقتی می ریم بیرون و تو نظر میدی که کجا بریم پیش کی بریم
وقتی که می بینم بدون من و بابات غذا نمی خوری صبر میکنی تا من یا بابایی بیاییم
وقتی که می گی مامانی من دیگه بزرگ شدم مثل آدم بزرگا می رم دستشویی شلوارم رو در نیار
و من خوشحال از اینکه تو این همه خانم شدی و دیگه کارات داره روز به روز بهتر میشه
شمارشت هم خوبه بلدی تا 10 بشماری
خلاصه اینکه خدا رو شکر همه چی خوبه و من خیلی شاکرم پروردگارم رو بخاطر وجود تو نازنین .
گاهی
هوس میکنم
در آغوشت حل شوم