نازنين زهرا شجاعینازنين زهرا شجاعی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
نیوشا شجاعینیوشا شجاعی، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

دختر گلم نازنين زهرا و نیوشا

بابا جونم تولدت مبارک

حس طوفانی یک موج جوان داردعشق مثل هرحادثه درخودهیجان داردعشق   نه به چشمان قشنگ است ونه چیزی دیگر خارج ازخط ولب وچشم،نشان داردعشق   دوستت دارم عاشق به زبان دانی نیست شکل پیچیده ای ازفن بیان داردعشق   صبرکن جاذبه تاکارخودش رابکند مثل افتادن یک سیب زمان داردعشق ...
12 مرداد 1394

شيطنت نازنين خانم

نازنين جان دخترم در تاريخ94/05/11 خانم خانم با دختر خاله ات آرايشگاه گر شده اند و رفته بودند و موهای خودشان را با قيچی کوتاه کرده اند وقتی مامان و بابا از سر کار آمدند ديده ايم که چه کاری کرده اند آفرين دختر م اينقدر شيطون شده ای که هيچ کس مثل تو شيطونی نمیکنه ...
12 مرداد 1394

عقد دختر دايی مامان

وقتی از مشهد در تاريخ94/02/24 برگشتيم کل روز استراحت کرديم و کارهای روز بعد را انجام داده ايم در تاريخ94/02/25 عقد دختر دايی مامان بود خيلی خوش گذشت اميدورام مژگان جان خوشبخت بشی ولی تو خيلی من را اذيت کردی هر چی بزرگتر شده ای من را بيشتر اذيت ميکنی نميدونم چراچراچرا
30 ارديبهشت 1394

مشهد مقدس سال94

دختر نازم در تاريخ 94/02/17 با اتوبوس من و تو بابا و عزيز و دختر دايی عزيز مسافر مشهد شده ايم خيلی خيلی خوشحال بوده  ام از اين که آقا امام رضا دوباره دعوتمون کرد خيلی خوشحال بوديم يه هفته کامل مشهد بوده ايم واقعا خوش گذشت يه جا نزديک حرم پيدا کرديم هر روز به حرم ميرفتيم تو هم با اون چادر زيبات زيباتر شده بودی  خادم های حرم همه به تو شکلات ميدادن بس که ناز شده بوده ای دوست دارم دخترم با تمام وجود روز  های خوبی بود برگشتن با قطار برگشتيم در هر صورت مسافرت خوبی بود ...
30 ارديبهشت 1394

روز مرد مبارک94

دختر نازم برای بابايی يه تی شرت خريده ايم و برای بابا ماشاءالله هم يه پيراهن خريدم روز خوبی بود چون تعطيل بوديم و کنار دختر نازم بوديم
29 ارديبهشت 1394

مادر روزت مبارک1394

من بدهکار توام ای مادر همه جانی که به من بخشیدی لحظاتی که برای امن من جنگیدی و بدهکار توام عمرت را روزهایی که ز من رنجیدی... اشک ها دزدیدی و به من خندیدی من بدهکار توام ای مادر ...
22 فروردين 1394

خداحافظ پوشک

دختر نازم 2سال و4 ماهت است که تصيم گرفتيم از پوشک بگيريم نازنين خيلی سخت بود هنوزم هم نميگی ولی توی شلوارت هم خرابی نمیکنی هر دو ساعت يک بار داريم به زور ميبريمت نميدونم چرا اينقدر داری اذيت ميکنی دختر نازم باور کن از شير گرفتنت راحتر بود تا اين پوشک اميدورارم ياد بگيری توی اين 16 روز که تعطيل بوديم هيچ وقت نگفتی اميدورارم بگی
15 فروردين 1394