نازنين زهرا شجاعینازنين زهرا شجاعی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
نیوشا شجاعینیوشا شجاعی، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

دختر گلم نازنين زهرا و نیوشا

خداحافظ شيشه شير

دختر نازنيم  به دليل اينکه تو تقريبا دو ماه بعد از تولدت در بيمارستان بود ه ای برای همين فقط شيشه شير ميخورد ی(دخترم يک سال و 15 روز داشتی که از شير گرفته شده ای)   وقتی از يزد آمديم از روز بعد شروع کرده ام تو را از شيشه گرفتن خيلی بهونه گير شده ای  همش من ورا اذيت ميکنی ...
8 دی 1393

نازنين در يزد

دختر وقتی مامان عمل کرد من صبحها بالا سرش بودم و عصر ها تو را ميبردم بيرون تا دلت نگيره توی شهر غريب اينم عکسهات ...
8 دی 1393

التماس دعا

دختر نازم بعد از عمل سرطان رحم و تخمدان مادر یزرگت دکترها شروع به شيمی درمانی کرده اند ولی باز هم چون سرطان از نوع بدخيم بود طهال مادر بزرگ هم گرفته شد از توده های سرطانی بعدش در تاريخ93/09/26 عمل دوم روی طهال انجام شد و طهال مادر بزرگت هم برداشته شد دکتر زنگ زد گفت اين هم بدخيم است بايد دوباره شيمی درمانی را شروع کنيم نمیدونی چه روزهای دارم داغونم فقط وجود تو هست که من را سر پا نگه داشته دختر کوچکم برای مادر بزرگت دعا کن خدا خودش میدونه ما چهار تا بچه کسی رو جز اين مادر نداريم اگه هر کسی اين وبلاگ رو خوند براش دعا کنه نمیدونی چقدر دوستش دارم فقط از خدا ميخوام به حق آبروی حضرت زهرا مامان رو برام ببخش ...
8 دی 1393

کربلا

دختر نازم نازنين امروز93/09/19 عزيز و بابا جونی از کربلا ميآيند تو واقعا" دلت برای اونها تنگ شده اميداورم به سلامتی برسن دختر نازم ان شاءالله تو هم بری کربلا
19 آذر 1393

روز بعد از تولدت

دختر نازم ديروز تولدت بود چون مامان و بابا سرکار بودند و عصر هم دعای کميل خونه عمو حسين بود برای همين روز بعد رو برای تو جشن گرفتيم صبح وقتی از خواب بيدار شدهای بعد از خوردن صبحانه با دخترم رفتيم کرمان و بردمت پارک  و بعد از آن رفتيم نهار خورديم و بعدش رفتيم خونه عزيز تو با احسان و آيناز بازی کرده ای ساعت7 شب هم رفتيم شهربازی صالح المهدی  و يک عالمه بازی کرده ای آخر از همه هم کيک تولدت رو برات خريديم و رفتيم خونه با عمه ها يه جشن کوچک برات گرفتيم امروز روز تو بود  از صبح تا ساعت11 شب فقط به تو رسيديم آخه منو بابايی فقط تورو دوست داريم عزيز دل مامان و بابا تولدت مبارک جای عزيز و بابا ماشاءالله خالی آخه اونها رفتند کربلا ...
15 آذر 1393

تولد تولد تولدت مبارک

بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن يکي به نيت تو يکي از طرف من الهي که هزارسال همين جشنو بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي با يه گريه ي ساده به دنيا بله گفتي ببين تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستي و چشمات بهونه س واسه خوندن همين شعر و ترانه تو دنياي ما ...
13 آذر 1393

محرم سال93

دختر نازم باز محرم شد و عاشقای آقا دوباره به عزادای میپردازند ديشب من و تو عمه رفتيم حسينه میخوام حداقل اين هفته با هم بريم عزاداری اميدوارم خدا قبول کنه و به حق اينهای که آبرو دارند مادر بزرگت رو شفا بده اميدورام دخترم.... ...
5 آبان 1393

خاطرات گذشته

دختر نازم نازنين ببخش مامان رو که اين چند وقت نتونسته چيزی بنويسه آخه مامان داغونم مادر بزرگت هنوز خوب نشده توکلم فقط به بالا سری است دخترم نازی برای مادر بزرگت دعاکن که مشکلاتمون حل بشه خدا خودش ميدونه چقدر ناراحتم دخترم توی اين دنيا هيچی باارزشتر از پدر و مادر نيست من که از نعمت پدر محروم هستم با اون دستای کوچکت که همش دعا ميکنی اين دفعه برای عزيزت دعاکن دختر اين چندوقت عکس ها برات با هم میگذارم                ...
30 مهر 1393

شيطون

نازنين زهرا دخترم خيلی بزرگ شده ای کارهای ميکنی که دلم ميخواد بخورمت خيلی مامان و بابا دوست دارن الهی فدات بشيم که اينقدر نازی     ...
9 مهر 1393