خدا رحم کرد
روز4 آبان دخترهای قشنگم عصر با هم رفتیم بیرون خرید برای نیوشا جان یه کفش گرفتیم بعد با بابا و عزیز کرمان حرکت کردیم به سمت باغین اولی که حرکت کردیم تو دخترم نازنین گفتی من آب میخوام و بابا رفت مغازه آب بخره نیوشا هم برای اولین بار قران داد بوسیدیم بعد با سرعت کم حرکت کردیم هنوز اول بارون بود و جاده میگن صابونی شده بود ماشین از این طرف جاده میرفت اون سمت و خدا به شما نگاه کرد که اتفاقی نیوفتاد...........نوشتن برای اینکه بدونید دخترهای گلم هیچ چیز مهم تر از سلامتی نیست دوستتان دارم❤️
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی