نازنين زهرا شجاعینازنين زهرا شجاعی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
نیوشا شجاعینیوشا شجاعی، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

دختر گلم نازنين زهرا و نیوشا

خبرهای خوب

این چند که نبودم هم خبرهای خوب داشتیم هم بد خبر هنی خوب هم زن دایی مژگان داره یه دختر خوشکل میاره هم عمه فرشته ام خبر بد آزمایش عزیز جونت هر روز میره بالاتر امیدارم خدا شفایی بده  دخترهای نازم هم روزهای خوب داریم هم روز های بد فقط باید در روزهای بد قوی باشیم و در روزهای خوبم قدر دان خدا باشیم که بهمون داده این روزها را دخترهای گلم خیلی دوستتان دارم نازنین جان که در حال امتحان دادن ترم اولش هست و نیوشا جان هم در پیش دبستانی یاد گرفته قران بخونه خدایای مهربون مواظب همه ای عزیزهای من باش 💝💖
30 دی 1402

خدا رحم کرد

روز4 آبان دخترهای قشنگم عصر با هم رفتیم بیرون خرید برای نیوشا جان یه کفش گرفتیم بعد با بابا و عزیز کرمان حرکت کردیم به سمت باغین اولی که حرکت کردیم تو دخترم نازنین گفتی من آب میخوام و بابا رفت مغازه آب بخره نیوشا هم برای اولین بار قران داد بوسیدیم بعد با سرعت کم حرکت کردیم هنوز اول بارون بود و جاده میگن صابونی شده بود ماشین از این طرف جاده میرفت اون سمت و خدا به شما نگاه کرد که اتفاقی نیوفتاد...........نوشتن برای اینکه بدونید دخترهای گلم هیچ چیز مهم تر از سلامتی نیست دوستتان دارم❤️
6 آبان 1402

مدرسه رفتن مهر۱۴۰۲

آغاز اولین روز مدرسه ات مبارک برایت یک دنیا انسانیت آرزومندم شادی تمام نشدنی ات آرزوی قلبی من است مهم نیست وقتی بزرگ شدی دکتر یا مهندس یا یه شغل دهن پرکن داشته باشی در هر مقام و منصبی که باشی فقط مفید باش مفید برای خانواده ات برای جامعه ات علم و تحصیل بدون معرفت هیچ ارزشی ندارد برایت دریچه ای از علم و دانش همراه با معرفت و انسانیت آرزومندم بخاطر بسپار مادری را که در روز اول مدرسه ات از ذوق خوابش نبرد و فقط ساعت را نگاه کرد تا تو دیرت نشه امروز برایت اینگونه دعاکردم! خدایا ! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! خدایا در راه علم و دانش کمکش کن تا علاوه بر علم آموزی، انسانیت را نیز یاد بگیرد ...
5 مهر 1402

ماه شهریور۱۴۰۲

سلام دخترهای نازم فرشته های کوچیکم امیدوارم همیشه خوشحال باشید آخر تابستان به خاطر اینکه نازنین جان  دوست داشت مسافرت بریم تصمیم گرفتیم بریم مشهد و بعد شمال با عمه اختر و دایی میثم رفتیم خیلی خوش گذشت   ...
5 مهر 1402

مرداد1402

خاطرات خوب و بد میایند و میروند فقط خاطراتشون میمونه در این ماه دوستان شیرازی و مشهدی عزیز کرمانی اومدند و رفتند فقط واقعا روزهای خوبی بود بابا جون با آقاابراهیم ...
5 شهريور 1402